اگر سریالهای درام نوجوانانه دبیرستانی مورد علاقه شماست، این سریال دقیقا مناسب شماست، جایی که اضطراب و احساسات نوجوانی در مرکز توجه قرار میگیرد. این سریال با نمایش قلبی از عشق که مطمئناً قلب شما را لمس خواهد کرد، تماشاگر را مجذوب میکند. چیزی که این سریال را متمایز میکند، دیالوگهای نافذ آن است که با ما عمیقاً همنوا میشوند. دیالوگهای فوقالعاده طراحی شده، بهعنوان دریچهای به افکار، ترسها و آرزوهای شخصیتها عمل میکنند. “Maxton Hall” داستان ابدی عشقی را بین دو نفر از دنیاهای متفاوت بازگو میکند. درام نه تنها در دنیای عاشقانه بلکه در برخوردهای بین طبقات اجتماعی نیز گسترش مییابد. در این سریال، عشق هیچ مرزی ندارد اما موانع اجتماعی وجود دارند. با وجود محیط قابل پیشبینی، سریال داستان تاثیرگذاری از عشق را به تصویر میکشد.
کارگردان: مارتین شرایر، تارک روهلینگر
بازیگران: هریت هربیگ ماتن، دیمین هاردنگ، وایسر زونیا
داستان سریال Maxton Hall: The World Between Us
سریال حول دو شخصیت، روبی بل (هریت هرگیگ-ماتن) و جیمز بوفورت (دامیان هاردونگ)، میچرخد که در یک جهان زندگی میکنند اما از لحاظ اجتماعی بسیار متفاوت هستند. روبی، دانشآموزی با بورس تحصیلی در Maxton Hall است که از یک خانواده فقیر میآید. از طرف دیگر، جیمز، کاپیتان تیم لاکراس Maxton Hall، همه چیز دارد از جمله بار سنگین ادامه دادن میراث خانوادگی. زندگی آنها زمانی به هم گره میخورد که روبی یک راز مهم را کشف میکند. جیمز تلاش میکند سکوت روبی را بخرد اما او از توافق سر باز میزند، جرقهای از انتقام که رویاهای کالجی روبی را نابود میکند.
همه چیز زمانی تغییر میکند که آنها مجبور به همکاری برای خیریه مدرسه میشوند. با گذراندن وقت بیشتر با هم، جرقهای غیرمنتظره بین آنها روشن میشود. با وجود احساسات عمیقشان نسبت به یکدیگر، موانع اجتماعی و نارضایتی پدر جیمز، مورتیمیر بوفورت، تهدید به جدایی آنها میکند.
بررسی شخضیت های اصلی سریال مکستون هال
جیمز بوفورت و لیدیا بوفورت شخصیتهای پیچیدهای هستند. نیاز دائمی آنها به تأیید و تشویق پدرشان در همه کارها، محرک اصلی داستان است. صحنهای که لیدیا وقتی روبی به راز او پی میبرد، به جیمز میگوید، نشاندهنده ترس لیدیا از ناامید کردن پدرش است. این تم، که ترس چگونه انگیزه شخصیتها را شکل میدهد، همچنین در صحنهای که جیمز روبی را بهخاطر خواسته پدرش از خانه بوفورت بیرون میاندازد، نشان داده میشود. در طول سریال، دوقلوها چیزی جز عشق پدرشان نمیخواهند. این مسئله توضیح میدهد چرا انتخاب برای آنها سخت است، زیرا بین وظیفه و خواستهها در تضاد هستند.
شخصیت روبی بل تجسم مقاومت، تصمیم و سادگی است. او خود را مقصر ناتوانی پدرش در راه رفتن میداند که لایهای شخصی به شخصیتش اضافه میکند. صحنه معرفی روبی بل با این جمله شروع میشود که او در مدرسه نامرئی است و این را ترجیح میدهد. اینکه دیده شدن و عضوی از گروه اجتماعی بودن، ذهنیتی رایج در میان نوجوانان است، اما روبی معتقد است که این تنها اشتباهاتش را پنهان میکند. اینکه روبی پذیرفته که در سایهها باشد و سپس به کسی تبدیل میشود که از اجتماعی شدن نمیترسد، یکی از نکات برجسته سریال است.
جمع بندی
انتخاب بازیگران میتوانست بهتر باشد زیرا بازیگران به نظر مسنتر و بالغتر از نقشهای دبیرستانی خود بودند و جوانی و شادابی نقشها را نداشتند. داستان تقریباً قابل پیشبینی بود. دیالوگهای بهیادماندنی بیشتر مرا مجذوب کردند. وقتی که کوردلیا بوفورت (کلیا سارتو) میگوید: “میتوانی بیشتر از آنچه فکر میکنی تحمل کنی، اگر باور داشته باشی که کار درستی انجام میدهی.” و وقتی جیمز میگوید: “لحظهای که سر و صدای اطراف ما فروکش میکند، با آنچه کردهایم و سکوتی کر کننده تنها میمانیم.” اینها از جمله دیالوگهایی هستند که تا مدتها پس از پایان سریال در ذهن باقی میمانند. شاید برخی پایان سریال را دوست نداشته باشند، اما من احساس میکنم پایان منطقی بود. این نشان میدهد که پول، خانه بزرگ و داشتن هر آنچه که ممکن است بخواهی، همه چیز نیست. چه در یک خانه کوچک و چه در یک عمارت بزرگ، خانه جایی است که عشق در آن سکونت دارد، پیامی که سریال به ما میدهد.