صفحه اصلی > معرفی : تمام فیلم‌های فرنچایز ایکس‌من، به ترتیب از بهترین تا بدترین

تمام فیلم‌های فرنچایز ایکس‌من، به ترتیب از بهترین تا بدترین

نگاهی به تمامی فیلم‌هایی که به «ددپول و ولورین» منجر شدند — که در میان جدیدترین آثار فرنچایز ایکس من قرار دارد.

برای ۲۰ سال، فیلم‌های ایکس‌من و اسپین‌آف‌های مرتبط با آن که توسط کمپانی فاکس قرن بیستم تولید شدند، دنیایی را ایجاد کردند که می‌توانست مستقل از دنیای سینمایی مارول (MCU) و دنیای توسعه‌یافته دی‌سی (DCEU) ایستادگی کند. اگرچه نتایج همیشه آن چیزی نبود که تماشاگران، فیلمسازان یا حتی بازیگران انتظار داشتند، اما یک حس خاص و منحصر به فرد از زیرکی در فرنچایز ایکس وجود داشت. درست زمانی که به نظر می‌رسید ولورین آخرین چنگال خود را بیرون کشیده، مگنتو و پروفسور ایکس آخرین بازی شطرنج خود را انجام داده‌اند و درهای آن مدرسه معروف برای جوانان با استعداد هرگز باز نخواهد شد، فیلم‌های ایکس همچنان ما را شگفت‌زده می‌کردند. درست زمانی که فکر می‌کردیم کارشان تمام شده، قوی‌تر بازگشتند.

در حالی که کل این فرنچایز در مشکلات پیوستگی (continuity) و انحرافات گسترده و گاهی اوقات غیرقابل توضیح از منبع اصلی غرق شده است، تماشاگران همیشه در حدس و گمان نگه داشته شدند. تماشای این فیلم‌ها لذت‌بخش بود بدون اینکه هرگز بدانیم مقصد بعدی کجاست. در حالی که سایر جهان‌های سینمایی برای دهه‌ها از پروژه‌های آتی نقشه‌ها و جدول‌های زمانی داشتند، سری ایکس‌من همیشه به نظر می‌رسید که بدون برنامه‌ریزی جلو می‌رود و شما هرگز نمی‌دانستید که چه کسی قرار است معرفی شود یا کدام شخصیت موضوع یک اسپین‌آف خواهد بود. اگرچه به‌طور قابل درک هیجان زیادی برای دیدن ایکس‌من در دنیای سینمایی مارول وجود دارد، اما اگر بگویم کنجکاوی زیادی برای دیدن پروژه‌هایی که هرگز ساخته نشدند ندارم، دروغ گفته‌ام: دنباله‌های «موتانت‌های جدید»، گور وربینسکی در «گامبیت»، «ایکس-۲۳»، «ایکس‌من: ترس از هیولا» و دو دنباله‌ای که قرار بود پس از «دارک فینکس» ساخته شوند. آیا هیچ‌کدام از آنها خوب می‌بودند؟ فکر می‌کنم گامبیت وربینسکی عالی می‌شد، اما هرگز نخواهیم فهمید. نکته این است که این فیلم‌ها جسورانه عمل می‌کردند و داستان‌هایی را بدون نگرانی بیش از حد درباره پیوستگی روایت می‌کردند. این کیفیتی بود که این فیلم‌ها را حداقل ارزشمند برای تماشا می‌کرد.

با اکران این هفته «ددپول و ولورین» — که شاید آخرین بار به دنیای فیلم‌های فاکس بازمی‌گردد — به نظر می‌رسد زمان مناسبی است تا نگاهی به اوج‌ها و فرودهای وحشیانه فرنچایز ایکس داشته باشیم. به عنوان یک نکته، باید ذکر کنم که با توجه به اتهامات معتبر علیه فیلمساز و تهیه‌کننده، برایان سینگر، تلاش کرده‌ام تا این فیلم‌ها را تنها بر اساس شایستگی رتبه‌بندی کنم. با این حال، بیایید دوباره درهای خانه‌ای را که پروفسور ایکس بنا کرده باز کنیم.

فیلم X-Men Origins: Wolverine (2009)

فیلم “X-Men Origins: Wolverine” به‌خوبی به یادها مانده است و ددپول و ولورین در این فیلم برای اولین بار با هم روبرو می‌شوند و به مبارزه می‌پردازند. اگرچه این فیلم به شوخی‌های متداول در سری فیلم‌های ددپول تبدیل شده، اما در زمان اکران، تماشاگران انتظارات بالایی از اولین فیلم مستقل ولورین داشتند. فیلم‌های قبلی ایکس‌من به داستان منشأ و تاریخچه ولورین به‌عنوان سلاح ایکس (Weapon X) اشاره کرده بودند. در کمیک‌ها نیز داستان «Origin» (2001) اثر بیل جیمس، جو کسادا، پل جنکینز، اندی کوبرت و ریچارد ایسانوف، موفقیت بزرگی کسب کرده بود که در آن گذشته ناگفته ولورین قبل از تبدیل شدن به سلاح ایکس و نام اصلی او، جیمز هاولت، فاش می‌شود.

در حالی که فیلم از داستان «Origin» و «Weapon X» اثر بری ویندزور-اسمیت (1991) الهام گرفته بود، اما با اضافه کردن موضوعات و شخصیت‌های مختلف به آن، عملاً تبدیل به فیلمی دیگر از سری ایکس‌من شد که نتوانست به‌خوبی بر سفر احساسی لوگان تمرکز کند. نیازی به حضور چارلز اگزاویه (پاتریک استوارت) یا نمایش منشأ سایکلاپس (تیم پوکوک) نبود. همچنین، شخصیت‌های گامبیت (تیلور کیچ) و بلاب (کوین دوراند) لحظات جالبی داشتند، اما با روایت داستان همخوانی نداشتند. و ددپول، که به سلاح XI تبدیل شد و به‌عنوان رئیس نهایی بی‌زبان با توانایی‌های دیگر جهش‌یافته‌ها شناخته می‌شود، بیشتر شبیه یک شخصیت بازی مورتال کامبت بود تا شخصیت محبوب “Merc with a Mouth”.

واضح بود که فیلم ولورین تلاش داشت مجموعه‌ای از فیلم‌های منشأ را ایجاد کند. با اضافه کردن CGI ضعیف (مانند پنجه‌ها در صحنه حمام) و یک گلوله مضحک که حافظه را پاک می‌کند، نتیجه چندان جالب نشد. اما همه چیز بد نبود. تعهد هیو جکمن به نقش هرگز کم نمی‌شد و لیو شرایبر یک ویکتور کرید/سیبرتوث قانع‌کننده را به تصویر می‌کشید که بسیار نزدیک‌تر به کمیک‌ها بود. اگر فیلم توانسته بود بر تمرکز خود بماند و رتبه R بگیرد، ممکن بود ولورین با یک سه‌گانه قوی از ماجراجویی‌های مستقل به پایان برسد.

فیلم X-Men: The Last Stand (2006)

فیلم “X-Men: The Last Stand”، به کارگردانی برت رتنر، از همان ابتدا انتخاب اول کسی برای کارگردانی یک فیلم از سری ایکس‌من نبود و از خود فیلم و داستان‌هایی که به‌دنبال آن آمدند، مشخص است چرا. این فیلم دو داستان برجسته از کمیک‌های ایکس‌من، یعنی «The Dark Phoenix Saga» اثر کریس کلرمونت و جان برن، و «Gifted» از جاس ویدون و جان کسادی را با هم ترکیب می‌کند، اما هیچ‌یک از این داستان‌ها را به‌خوبی روایت نمی‌کند. فیلم با عجله سایکلاپس (جیمز مارسدن) را می‌کشد، شخصیت‌های اصلی مانند میستیک (ربکا رومین) و روگ (آنا پاکوین) را کنار می‌گذارد، و چندین شخصیت جدید را معرفی می‌کند که تماشاگران مدتی منتظرشان بودند — مانند کیتی پراید (الیوت پیج)، بیست (کلسی گرمر)، آنجل (بن فاستر) و جاگرنات (وینی جونز) — اما هیچ‌یک از آنها زمان زیادی برای درخشش ندارند (اگرچه بیست با بازی گرمر اضافه خوبی است).

فامکه یانسن در نقش فونیکس با آنچه فیلم به او می‌دهد خوب عمل می‌کند، و هیو جکمن، پاتریک استوارت و ایان مک‌کلن همچنان از ستون‌های اصلی این فرنچایز باقی می‌مانند. بخش سوم فیلم که شامل بلند کردن پل گلدن گیت توسط مگنتو و ابراز عشق لوگان به جین است، در حالی که او تلاش می‌کند او را بسوزاند، از نکات برجسته فیلم هستند، همراه با موسیقی متن جان پاول. اما در مجموع، فیلم بیشتر شبیه به یک محصول تجاری و تحت کنترل استودیو به نظر می‌رسد.

فیلم The New Mutants (2020)

من باور ندارم که یک فیلم می‌تواند نفرین شده باشد، اما فیلم “The New Mutants” به کارگردانی جاش بون این نظریه را به آزمایش گذاشت. بون در سال ۲۰۱۵ به این فیلم پیوست، زمانی که به نظر می‌رسید فیلم‌های ایکس فاکس هنوز می‌توانند جایگاه خود را در میان MCU و DCEU حفظ کنند. «The New Mutants» که بر اساس سری کمیک‌های کریس کلرمونت و باب مک‌لئود ساخته شده بود، قرار بود اولین فیلم از یک سه‌گانه باشد که هر فیلم به یک زیرژانر ترسناک متفاوت می‌پردازد. این ایده در آن زمان جدید و تازه به نظر می‌رسید و بازیگرانی داشت که به‌تازگی محبوب شده بودند: آنیا تیلور-جوی، میسی ویلیامز از سریال بازی تاج و تخت و چارلی هیتون از سریال چیزهای عجیب که به ترتیب در نقش‌های مجیک، وولفزبین و کنن‌بال بازی می‌کردند. با حضور بلو هانت در نقش اصلی میراژ، این فیلم همچنین اولین بار بود که یک ابرقهرمان آمریکایی هندی در سینما به تصویر کشیده می‌شد. فیلم همچنین با جنجال‌هایی در مورد انتخاب هنری زاگا به‌عنوان سان‌اسپات و آلیس براگا به‌عنوان دکتر سیسیلیا ریس، دو شخصیت که در کمیک‌ها آفرو-لاتین هستند، مواجه شد.

بون با اشاره به فیلم «A Nightmare on Elm Street 3: Dream Warriors» (1987) به‌عنوان تأثیر اصلی خود، داستان جوانان قدرتمند جهش‌یافته‌ای را روایت می‌کند که در یک مرکز پزشکی زندانی شده‌اند. این داستان می‌توانست به گسترش فرنچایز ایکس‌من کمک کند، اگر ادغام دیزنی و فاکس قرن بیستم آن را به تعویق نمی‌انداخت. این فیلم در نهایت بدون تغییرات برنامه‌ریزی‌شده بون در سال ۲۰۲۰ و در دوره همه‌گیری اکران شد. نتیجه نهایی نسبتاً خوب بود. هرچند در بعضی لحظات شبیه به یک فیلم تلویزیونی به نظر می‌رسد که قرار بود یک سریال را آغاز کند، اما گوشه جالبی از دنیای مارول را به تصویر می‌کشد که دیدن توسعه آن می‌توانست جالب باشد. در حالی که بیشتر درام است و تمرکز کمتری بر اکشن دارد، شخصیت‌های جالب و ناقصی دارد که با مدل ابرقهرمانی متعارف جور در نمی‌آیند. در حالی که در زمان اکران توجه زیادی جلب نکرد، اما احتمال دارد در آینده مخاطبانی پیدا کند که آن را به‌عنوان یک «گوهر پنهان» بشناسند.

فیلم Dark Phoenix (2019)

سایمون کینبرگ بار دیگر “The Dark Phoenix Saga” را در خط زمانی جدیدی که با «X-Men: Days of Future Past» (2014) ایجاد شد، به تصویر کشید. و اگرچه بسیاری نظر متفاوتی دارند، من فکر می‌کنم این فیلم بهبودی بر روایت «The Last Stand» است و به‌خودی‌خود فیلم نسبتاً خوبی است. در ابتدا، این فیلم قرار بود مانند فیلم‌های قبلی ایکس‌من یک پروژه بزرگ باشد، اما بازنویسی‌ها و موفقیت «Logan» (2017) باعث شد فیلمی کوچک‌تر و صمیمی‌تر (از نظر روایت، نه بودجه) تولید شود — که گرچه جهت‌گیری جالبی بود، اما با آنچه سری قبلاً ارائه داده بود، همخوانی نداشت.

این بار، جین گری (سوفی ترنر) با نیروی فونیکس در فضا روبرو می‌شود و ما شاهد مبارزه او با این قدرت‌ها و اضطرابی هستیم که با وجود تلاش‌های اگزاویه (جیمز مک‌آووی) و سایکلاپس (تای شرایدن) برای کمک به او، او را فرا گرفته است. تجربه ترنر از سریال بازی تاج و تخت به او کمک می‌کند و او به‌خوبی ترس از قدرت‌های تازه‌اش را با تمایل به نمایش آن‌ها متعادل می‌کند. وقتی ووک (جسیکا چستین)، بیگانه‌ای از نژاد د‌باری که سیاره‌اش توسط نیروی فونیکس نابود شده، به او مسیری جدید پیشنهاد می‌دهد، او علیه تیم سابق خود قرار می‌گیرد. مشخص است که چستین از کار با کینبرگ لذت می‌برد، اما نژاد د‌باری جایگزین خوبی برای شی‌آر امپراتور لیلاندرا نیست. با این حال، این موضوع نقطه ضعف اصلی فیلم نیست.

همانطور که کینبرگ در «The Last Stand» فهمیده بود، داستان فونیکس به‌طور مؤثر در یک فیلم به تصویر کشیده نمی‌شود. و با یک فرنچایز که تماشاگران نمی‌دانند در هر فیلم چه انتظاری دارند، بعید است که این فیلم موفق شود. در حالی که فیلم به خوبی ساخته شده، ولی جزئیات جزئی آن بر کلیت فیلم غالب می‌شود، و به آن عمق کافی نمی‌دهد تا مخاطبان خود را تا انتها همراه کند.

نتیجه‌گیری: فرنچایز ایکس‌من فاکس به پایان رسید و اکنون در اختیار استودیو مارول قرار دارد. هرچند، ددپول هنوز در این میان حضور دارد و در تلاش است تا ولورین را برای یک ماجراجویی دیگر از سری X بازگرداند.

فیلم X-Men (2000)

فیلم “X-Men” (2000) نشان داد که داستان‌های کمیک مارول می‌توانند جای خود را در هالیوود پیدا کنند و به‌خوبی باقی بمانند. این فیلم که کوین فایگی را به دنیای مارول وارد کرد، به جای یک فیلم ابرقهرمانی، بیشتر به عنوان یک فیلم علمی تخیلی به سبک فیلم “The Matrix” (1999) ساخته شد. این رویکرد واقع‌گرایانه، هم به نفع فیلم بود و هم به ضرر آن. از یک طرف، این واقع‌گرایی به دنیای ابرقدرت‌ها یک لایه از باورپذیری اضافه کرد که تا آن زمان در فیلم‌های استودیویی زنده دیده نشده بود. صحنه آغازین فیلم که به دوران هولوکاست اشاره دارد، نشان از تفاوتی عمیق داشت که مخاطبان از فیلم‌های کمیک بوکی انتظار نداشتند.

اما از سوی دیگر، کمیک‌های ایکس‌من و سریال انیمیشنی آن که مخاطبان جوان را به خود جذب کرده بود، به خاطر داستان‌های بلندپروازانه، لباس‌های خاص و درام‌های صابونی خود محبوب بودند. این داستان‌ها در دنیایی پر از سفر در زمان، خدایان کیهانی، خون‌آشام‌ها، شیاطین و شجره‌نامه‌های پیچیده قرار داشتند. این عناصر برای فیلم معرفی ایکس‌من بیش از حد بود، اما نبودن آن‌ها و اصرار بر لباس‌های چرم سیاه، کمی از جذابیت و ویژگی‌های خاص ایکس‌من را از بین برد. به ویژه اینکه این جدیت بیش از حد با صحنه‌های نسبتاً مسخره در پایان فیلم و استفاده از شخصیت‌های منفی مثل سیبرتوث (تایلر مین) و تود (ری پارک) همخوانی نداشت.

بزرگ‌ترین موفقیت فیلم در انتخاب بازیگران اصلی آن بود: لوگان (هیو جکمن)، چارلز اگزاویه (پاتریک استوارت) و مگنتو (ایان مک‌کلن). هرچند که سایر شخصیت‌ها، به‌ویژه استورم (هلی بری)، به اندازه این سه شخصیت فرصت حضور ندارند، اما تاریخچه بازیگری آن‌ها در تئاتر به فیلم یک سطح از وقار و جذابیت می‌دهد که نمی‌توان آن را نادیده گرفت. و در حالی که جکمن با گذشت زمان در نقش ولورین بهتر و بهتر شده است، فیلم X-Men یک یادآوری قوی از این است که او همیشه چقدر عالی بوده است.

فیلم The Wolverine (2013)

اولین تلاش جیمز منگولد با ولورین بخشی از داستان ولورین (1982) نوشته کریس کلرمونت و فرانک میلر را اقتباس کرد. حتی در انحرافات خود و معرفی دیگر جهش‌یافته‌ها، فیلم منگولد بر اساس هسته شخصیت متمرکز است، زمانی که او به ژاپن آورده می‌شود تا یک دین زندگی را به مردی که در سال ۱۹۴۵ از ناگاساکی نجات داده بود، یاشیدا (هاروهیکو یامانوچی)، بپردازد. همراه با یک جهش‌یافته جوان به نام یوکیو (ریلا فوکوشیما) که می‌تواند مرگ دیگران را پیش‌بینی کند، ولورین درگیر توطئه‌ای می‌شود که شامل فاکتور شفابخشی‌اش، یاکوزا، و پسر یاشیدا، شینگن (هیرویوکی سانادا) و دخترش، ماریکو (تائو اوکاموتو) است. فیلم “The Wolverine” با بازی‌های خوب و ساخت زیبا، نوعی فیلم مستقل و درونی برای طرفداران شخصیت ولورین ارائه می‌دهد، به‌ویژه در نسخه “Unleashed Unrated Edition” که کمی خون به روند PG-13 اضافه می‌کند.

قدرت این فیلم باعث می‌شود آرزو کنیم که منگولد توانسته بود فیلم اول را کارگردانی کند و حسرت و وحشت بدنی داستان “Origin” و “Weapon X” را به تصویر بکشد. در حالی که لحظاتی در بخش دوم فیلم کمی کند می‌شود و بخش سوم شاید بیش از حد برای موفقیت در فصل تابستان تلاش می‌کند، جایی که یک مبارزه شمشیری ماهرانه کفایت می‌کرد، در نهایت “The Wolverine” موفق می‌شود به شخصیتی که بیشتر زمان فیلم را در آرزوی مرگ می‌گذراند، دلیلی جدید برای زندگی و دلیلی جدید برای ادامه زندگی سری X بدهد.

فیلم Deadpool (2016)

فیلم “Deadpool” با عشقی واقعی به شخصیت ساخته شد که زمانی تنها یک رویای غیرممکن به نظر می‌رسید و نه یکی از موفق‌ترین فرانچایزهای مارول. رایان رینولدز از سال ۲۰۰۴، پس از کار در فیلم مارول “Blade: Trinity”، هدف خود را بر ددپول قرار داد. او نهایتاً در فیلم “X-Men Origins: Wolverine” فرصت پیدا کرد تا نقش ددپول را بازی کند که در ابتدا قرار بود یک حضور کوتاه باشد اما نقش مرکزی‌تری پیدا کرد. در سال ۲۰۱۱، پروژه ددپول سرعت گرفت و کمپانی فاکس تیم میلر، هنرمند جلوه‌های ویژه که در برخی از فیلم‌های ایکس‌من کار کرده بود، را برای کارگردانی استخدام کرد. اما پس از شکست مالی و واکنش‌های منفی به فیلم “Green Lantern” (2011)، مدیران فاکس درباره این مفهوم نگران شدند. میلر اجازه یافت تا صحنه‌های آزمایشی فیلم را فیلمبرداری کند که او و رینولدز در سال ۲۰۱۴ به صورت آنلاین منتشر کردند تا حمایت برای فیلم را جلب کنند.

با وجود خطرات در دنیای فیلم‌های پرفروش مارول با درجه PG-13، ددپول با بودجه متوسط ۵۳ میلیون دلاری ساخته شد. اما ددپول انتظارات را پشت سر گذاشت و نه تنها نزدیک به ۸۰۰ میلیون دلار در سراسر جهان فروش کرد، بلکه برای دو جایزه گلدن گلوب نیز نامزد شد. ددپول، یک مزدور با زبان تند و تلخ و چهارمین دیوارشکنی که به خود آگاه است، نقشی بود که احساس می‌شد تمام دوران حرفه‌ای رینولدز به سوی آن ساخته شده است. او به‌طور ذاتی شخصیت را می‌شناخت، هم به‌عنوان یک تمرین در بی‌بندوباری و هم به‌عنوان یک عاشق در قلب، که درمان تجربی سرطانش نه تنها توانایی‌های جهش‌یافته‌اش را باز کرد، بلکه او را به‌شدت زخمی کرد.

در حالی که ددپول در دنیای جهش‌یافته‌ها قرار دارد و شخصیت‌هایی مانند کالوسوس و نگاسونیک تین‌ایج وارهد در آن حضور دارند، اما فیلم نیازی به آن‌ها ندارد تا مخاطبان را به خود جذب کند. در عوض، فیلم شخصیت را به‌عنوان مرکز داستان قرار می‌دهد و یک داستان عاشقانه جذاب بین وید ویلسون و ونسا کارلیسل خلق می‌کند که به همان اندازه که خشونت زبان تند جذاب است، جالب توجه است.

فیلم X-Men: Apocalypse (2016)

در حالی که فیلم “X-Men: Apocalypse” (2016) یکی از محبوب‌ترین فیلم‌های سری X-Men نیست، اما در مورد خط اصلی سری ایکس‌من، این فیلم بیشترین شباهت را به کمیک‌های دهه ۹۰ دارد که من با آن‌ها بزرگ شده‌ام. معرفی نسخه‌های جوان‌تر از شخصیت‌های معروف ایکس‌من مانند جین گری (سوفی ترنر)، سایکلاپس (تای شرایدن)، نایت‌کراولر (کدی اسمیت-مک‌فی) و استورم (الکساندرا شیپ)، به همراه بازیگران بازگشته ایکساویر (مک‌آووی)، مگنتو (فاسبندر)، بیست (نیکلاس هولت)، کوئیکسیلور (ایوان پیترز) و میستیک (جنیفر لارنس)، و اعضای جدید آرچنجل (بن هاردی) و سایلاک (اولیویا مان) سرشار از اکشن جهش‌یافته است، با نمایش قدرت‌ها و شخصیت‌هایی که فیلم‌های دیگر اغلب به نفع ولورین کنار گذاشته شده‌اند.

در حالی که ایکس‌من نمی‌تواند کاملاً از لباس‌های سیاه خود جدا شود، اما فیلم جسارت بیشتری دارد و حس نمایشی بیشتری نسبت به برخی از فیلم‌های گذشته ایکس‌من دارد. به عنوان مثال، ما یک نبرد ذهنی روانی بین ایکس‌ویر و آپوکالیپس در همان فیلم داریم که در آن مگنتو بقایای آشویتس را نابود می‌کند. این ترکیب ایده‌های نسبتاً احمقانه کمیک بوکی با تصاویری تأثیرگذار که به وحشت‌های واقعی جهان اشاره می‌کنند، چیزی است که ایکس‌من را در دنیای کمیک به عنوان یک فروشنده ثابت نگه داشته است. در حالی که گریم اسکار آیزاک در نقش آپوکالیپس چیزی است که می‌توان بهتر از آن توقع داشت، او در این نقش به خوبی لذت می‌برد و نقش خود را با جدیت ایفا می‌کند. از همه فیلم‌های اصلی ایکس‌من، این فیلم بیشترین شباهت را به یک فیلم ابرقهرمانی دارد و بر اساس همین ویژگی، ممکن است تجربه شما از آن متفاوت باشد.

فیلم X2 (2003)

برای مدتی، پیش از آنکه نولان بتمن را بازآفرینی کند و قبل از ظهور دنیای سینمایی مارول و جهان‌های سینمایی دیگر، فیلم X2 به عنوان بهترین فیلم ابرقهرمانی شناخته می‌شد. کسانی که در آن زمان به تالارهای گفتگوی Superhype سر می‌زدند یا مجله Wizard را می‌خواندند، به یاد دارند که X2 به عنوان اوج فیلم‌های ابرقهرمانی تلقی می‌شد. حتی یک مورخ کمیک و استادی که در سال ۲۰۱۰ داشتم، هنوز آن را به عنوان بهترین اقتباس کمیک ابرقهرمانی می‌دانست. همه این‌ها نشان‌دهنده این است که بله، X2 فیلم خوبی است. اما آیا یک فیلم عالی است؟

این فیلم که عمدتاً از کمیک X-Men: God Loves, Man Kills نوشته کریس کلرمونت و برنت اریک اندرسون الهام گرفته است، بیشتر به تفسیرهای اجتماعی می‌پردازد، اگرچه تمرکز اصلی آن بر روی ولورین و کشف گذشته‌اش است. هنگامی که سرهنگ ویلیام استرایکر (برایان کاکس) به مدرسه اگزاویه حمله می‌کند و پروفسور ایکس و برخی از دانش‌آموزانش را می‌رباید، ولورین مجبور می‌شود با چند دانش‌آموز باقی‌مانده — روگ (پکوین)، آیس‌من (شان اشمور) و پیرو (آرون استنفورد) — به جاده بزند. در همین حال، مگنیتو از زندان فرار می‌کند (در بهترین سکانس فیلم) و برادری جهش‌یافته‌های خود را دوباره تشکیل می‌دهد و در نهایت با ایکس‌من‌ها متحد می‌شود تا جلوی طرح نسل‌کشی استرایکر را بگیرند.

چیزهای زیادی برای دوست داشتن در این فیلم وجود دارد، از معرفی نایت‌کراولر (آلن کامینگ)، تا حمله به مدرسه اگزاویه و نبرد هیجان‌انگیز نهایی بین ولورین و دث‌استرایک (کلی هو). اما X2 هنوز عمدتاً یک فیلم ولورین است. علاقه چندانی به حضور دیگر اعضای ایکس‌من به غیر از بحث‌های کوتاهشان درباره آزار و اذیت دیده نمی‌شود و شخصیت بیچاره سایکلاپس (مارسدن) بیشتر زمانش را تحت کنترل ذهنی می‌گذراند. این نکته منجر به این می‌شود که X2 به طور عمده از دنیای بزرگ‌تر جدا شده به نظر برسد. ما از طریق والدین بابی به نگرش‌های مربوط به جهش‌یافته‌ها پی می‌بریم، اما دیدگاه جهانی زیادی حس نمی‌شود. در کمیک God Loves, Man Kills، استرایکر یک کشیش و مردی از جامعه است که با استفاده از احساسات ضد جهش‌یافته‌ها، شهروندان را به شبه‌نظامیان تبدیل می‌کند. شاید به این دلیل که ما بیش از یک دهه از فیلم فاصله داریم، این مسئله به نظر واقعی‌تر و ترسناک‌تر از یک دانشمند نظامی تنها با یک کینه شخصی می‌آید. X2 یک فیلم بسیار خوب با نکات مثبت فراوان است، اما با توجه به دیدگاه ملایمش نسبت به تبعیض، محیط جداشده و استفاده از موسیقی NSYNC، هنوز هم یک فیلم متعلق به زمان خود است که نمی‌تواند به عظمتی فراگیر دست یابد و به همین دلیل از عظمت باز می‌ماند.

فیلم Deadpool 2 (2018)

در این دنباله پرزرق و برق که بودجه را دو برابر و تفریح را دو برابر کرد، دیوید لیچ هدایت این فرنچایز را به دست گرفت و شخصیت‌های اصلی دنیای جهش‌یافته‌ها، یعنی کیبل (جاش برولین) و دومینو (زازی بیتز) را معرفی کرد. این دو همراه با ددپول (رایان رینولدز) تیم X-Force را تشکیل می‌دهند تا مانع از تبدیل شدن یک جهش‌یافته جوان به نام راسل (جولین دنیسون) به قاتلی در آینده و قتل خانواده کیبل شوند.

آنچه Deadpool 2 را برجسته می‌کند، سطح غیرقابل کنترل خشونت و ناسزاگویی نیست، اگرچه این‌ها به مقدار زیاد وجود دارد، بلکه سطح بسیار بالای همدلی و تم تکرارشونده‌ای است که نشان می‌دهد افراد آسیب‌دیده می‌توانند بهبود یابند. زمانی که ونسا (مورینا بکرین) کشته می‌شود، ددپول به افسردگی عمیقی فرو می‌رود و تلاش می‌کند خودش را بکشد. او تنها با نجات راسل، کودکی که مورد سوءاستفاده قرار گرفته و غیرقابل‌تحمل است و ددپول او را شبیه به خودش می‌بیند، از این وضعیت بیرون می‌آید. به همین ترتیب، کیبل که بیشتر عمرش را صرف متوقف کردن ستمگران کرده و از زمان‌ها و زندگی‌های مختلفی عبور کرده که می‌توانند به سادگی از بین بروند، در نهایت می‌تواند با ددپول، دومینو و راسل ارتباط برقرار کند و برای اولین بار پس از سال‌ها به واقعیت بازگردد. بنابراین، اگرچه Deadpool 2 از نظر روایت پیچیده نیست، اما به طرز غیرمنتظره‌ای از نظر احساسی بسیار پیچیده‌تر از آن چیزی است که برای یک فیلم درباره یک مزدور دهان‌دره‌ای و شبیه به باگز بانی انتظار می‌رود.

فیلم Deadpool & Wolverine (2024)

اگرچه در ابتدا انتظار می‌رفت که ددپول پس از ورود به دنیای سینمایی مارول با شخصیت‌های بزرگتری مانند هالک، هاکای، کاپیتان آمریکا و دیگر قهرمانان مارول ترکیب شود، فیلم شاون لوی مسیر دیگری را در پیش می‌گیرد که هوشمندانه‌تر است. در این فیلم که به عنوان یک خداحافظی و جشن برای دنیای مارول استودیوی فاکس بیستم عمل می‌کند، Deadpool & Wolverine داستان وید ویلسون (رایان رینولدز) را دنبال می‌کند که تلاش می‌کند جهانش را از نابودی توسط یک مأمور سرکش TVA به نام آقای پارادوکس (متیو مک‌فادین) نجات دهد. او به دنبال یک نقطه اتکای جدید است و ولورین (هیو جکمن) را جایگزین نقطه اتکایی می‌کند که جهانش در فیلم Logan از دست داد.

ماجراجویی‌های چندجهانی ددپول او و ولورین جدید را به ویدی تبعید می‌کند، محلی که محل رهاسازی زباله‌های چندجهانی است و توسط خواهر دوقلوی چارلز اگزاویه، کاساندرا نوا (اما کورین)، یکی از ترسناک‌ترین شخصیت‌های منفی کمیک‌های ایکس‌من، حکمرانی می‌شود. Deadpool & Wolverine نه تنها به یک فیلم دوستانه موفق تبدیل می‌شود، بلکه جشن و تقدیری از هر دو شخصیت و تاریخچه فرنچایز ایکس‌من است. داستان فیلم به طور کلی ساده است، همانطور که برای فیلم‌های ددپول معمول است، اما باز هم این تأثیرات تماتیک از پیدا کردن هدف در یک چندجهانی که به راه خود ادامه داده و توسط شخصیت‌های بزرگتری پر شده است، جذابیت دارد. Deadpool & Wolverine ثابت می‌کند که هر جا که دنیای سینمایی مارول به سمت بعدی برود، همیشه جایی برای ددپول دهان‌دراز خواهد بود.

فیلم X-Men: First Class (2011)

پس از فیلم‌های The Last Stand و Origins که فرنچایز ایکس‌من را به بحران کشاندند، متیو وان با فیلم X-Men: First Class جان تازه‌ای به این سری بخشید و ایکس‌من‌ها را به دوران اولیه خود یعنی دهه ۶۰ میلادی بازگرداند. First Class بر روی چارلز اگزاویه (جیمز مک‌آووی) و اریک لنشر (مایکل فاسبندر) تمرکز دارد، دو جهش‌یافته با پیشینه‌های بسیار متفاوت که بر سر رویای مشترکشان برای جهش‌یافته‌ها با یکدیگر پیوند می‌خورند. Mystique (جنیفر لارنس)، دوست دوران کودکی اگزاویه، بین وفاداری به اگزاویه و رویای همزیستی میان انسان‌ها و جهش‌یافته‌ها و دیدگاه مگنیتو برای تسلط جهش‌یافته‌ها که در آن دیگر نیازی به پنهان کردن هویت واقعی خود و قدرت‌هایشان ندارند، دو دل است.

عنوان First Class نه تنها به گروه اولیه دانش‌آموزانی که توسط اگزاویه و مگنیتو آموزش دیده‌اند اشاره دارد، بلکه به تفاوت طبقاتی بین انسان‌ها و جهش‌یافته‌ها و همچنین میان اگزاویه، میستیک و مگنیتو، که لایه‌ای جالب به دیدگاه‌های متفاوت آن‌ها برای آینده جهش‌یافته‌ها اضافه می‌کند. به درخواست بخش X سیا و رابط آن، مویرا مک‌تاگرت، اگزاویه و مگنیتو جهش‌یافته‌هایی مانند Beast (نیکلاس هولت)، Angel (زوئی کراویتز)، Banshee (کیلب لندری جونز)، Darwin (ادی گاثگی) و Havok (لوکاس تیل) را استخدام و آموزش می‌دهند. هنگامی که باشگاه هل‌فایر به رهبری جهش‌یافته سباستین شاو (کوین بیکن) و شریکش اما فراست (جنیوری جونز) تلاش می‌کنند با دستکاری بحران موشکی کوبا جنگ جهانی سوم را ایجاد کنند، ایکس‌من‌ها مجبور به مداخله می‌شوند. حساسیت‌های وان حس تازگی و عشق به کتاب‌های کمیک و زیبایی‌شناسی آن‌ها را به فیلم می‌آورد، چیزی که فیلم‌های قبلی ایکس‌من تا آن زمان به شدت فاقد آن بودند. عدم خودآگاهی فیلم‌ساز اجازه می‌دهد First Class کمی از جذابیت‌های اولیه فیلم‌های جیمز باند را داشته باشد و در عین حال ضربه احساسی را که در پایان رؤیای متحد اگزاویه و مگنیتو به تراژدی و دل‌شکستگی ختم می‌شود، ارائه دهد.

پس از آنکه فیلم انتقام‌جویان دنیای فیلم‌های ابرقهرمانی را دگرگون کرد، فاکس نیاز داشت تا راهی پیدا کند که مجموعه مردان ایکس را به یک موضوع بزرگ‌تر تبدیل کند. فیلم کلاس اول با نقدهای مثبت مواجه شد اما تنها موفقیت متوسطی داشت و در سال ۲۰۱۱، ساخت دنباله‌ای برای آن تضمین نشده بود. مردان ایکس نیاز به یک ایده بزرگ داشتند و اینجا بود که کریس کلرمونت و جان بیرن با داستان روزهای گذشته آینده که در سال ۱۹۸۱ منتشر شد، این ایده بزرگ را فراهم کردند.

فیلم روزهای گذشته آینده نه تنها فرصتی برای اقتباس یکی از محبوب‌ترین داستان‌های مردان ایکس فراهم کرد، بلکه همزمان به عنوان دنباله‌ای برای فیلم کلاس اول و دنباله‌ای مرتبط با فیلم آخرین ایستادگی عمل کرد و بازیگران اصلی مردان ایکس را در کنار بازیگران جدید به ارمغان آورد. در آینده‌ای دیستوپیایی که در آن جهش‌یافته‌ها توسط روبات‌های سنتینل شکار می‌شوند، مردان ایکس تلاش نهایی خود را برای تغییر آینده با تغییر گذشته انجام می‌دهند. در حالی که فیلم بار دیگر ولورین (با بازی هیو جکمن) را در نقش اصلی قرار می‌دهد و ذهن او توسط کیتی پراید (با بازی الیوت پیج) به بدن گذشته‌اش در دهه ۷۰ بازگردانده می‌شود، اما شخصیت اصلی این فیلم در واقع میستیک (با بازی جنیفر لارنس) است. تلاش نظامی دولت برای شکار و زندانی کردن جهش‌یافته‌ها در اردوگاه‌های کار اجباری نتیجه قتل میستیک بر روی خالق سنتینل‌ها، بولیوار ترسک (با بازی پیتر دینکلیج) است. به درخواست اگزاویه (با بازی پاتریک استوارت)، ولورین مجبور می‌شود به گذشته برود و اگزاویه (با بازی جیمز مک‌آووی) را پیدا کند تا جلوی میستیک را بگیرد، که این کار تنها با کمک مگنیتو (با بازی مایکل فاسبندر) ممکن است.

آنچه در اینجا جالب است این است که میستیک توسط دو مردی که فکر می‌کنند بر او تسلط دارند، تحت تعقیب قرار می‌گیرد، اما در نهایت سرنوشت آینده به اراده آزاد او بستگی دارد و به انتخابی که به خواست خودش انجام می‌دهد. این یک تحول شخصیتی بی‌نظیر برای جهش‌یافته‌ای است که در آغاز این فرنچایز در سال ۲۰۰۰ به عنوان یک دستیار بی‌صدا و جذاب ظاهر شده بود. علاوه بر این، لحظه‌های برجسته فیلم شامل صحنه‌های دزدکی کوئیک‌سیلور (با بازی ایوان پیترز)، گفتگوی اگزاویه‌ها با یکدیگر در طول زمان، و نبرد سنگین سنتینل‌ها در آینده است. اما پایان فیلم، که به آینده‌ای نجات‌یافته می‌پردازد و دوستان قدیمی مانند سایکلاپس (با بازی جیمز مارسدن)، جین گری (با بازی فامکه یانسن)، استورم (با بازی هالی بری)، بست (با بازی کرامر)، و روگ (با بازی آنا پاکین) را دوباره دور هم جمع می‌کند، نیز قابل توجه است. اگرچه من به فیلم‌های آپوکالیپس و ققنوس تاریک هم علاقه دارم، اما می‌توان درک کرد که چرا بسیاری این فیلم را بهترین راه برای پایان دادن به فرنچایز می‌دانند، به جز فیلم‌های ددپول، البته. اما اگر اینطور بود، ما از دیدن بهترین فیلم این فرنچایز محروم می‌شدیم…

لوگان جیمز منگولد داستان ولورین را به پایان می‌رساند، حداقل برای نسخه‌ای از شخصیت که مخاطبان در فیلم مردان ایکس سال ۲۰۰۰ با آن آشنا شدند. اگرچه منگولد مانند برخی از فیلم‌سازان قبلی این فرنچایز، طرفدار کتاب‌های کمیک نبود، اما یکی از بهترین آثار این ژانر را ارائه داد. به صورت آزادانه از داستان لوگان پیر نوشته مارک میلار و استیو مک‌نیون الهام گرفته شده، فیلم لوگان شخصیت اصلی را به عنوان مراقب اگزاویه (با بازی استوارت) نشان می‌دهد، که قدرت تله‌پاتی‌اش در سنین پیری منجر به کشته شدن مردان ایکس توسط او شده است. زمانی که لوگان وظیفه دارد از دختری جوان به نام لورا (با بازی دفنه کین) که در آزمایشگاهی خلق شده و از نظر بیولوژیکی دختر اوست، محافظت کند، این سه نفر در جاده‌ای به سوی کمپ پناهندگان به نام ادن راه می‌افتند.

صحنه‌های مبارزه شدید، بی‌رحمانه و خونین فیلم، که مخاطبان از زمان معرفی شخصیت در پرده سینما آرزو داشتند ببینند، بدون شک با دل‌شکستگی همراه است. منگولد خشونت هدفمند ایجاد می‌کند و در حالی که تماشای لوگان در حال تکه‌تکه کردن ریورز لذت‌بخش است، هیچ عملی بدون پیامد یا از دست دادن صورت نمی‌گیرد. لوگان فیلمی است درباره مواجهه با خود و یادگیری زندگی کردن و مرگ با میراثی که ساخته‌اید. لوگان تحت تعقیب پیرس (با بازی بوید هالبروک)، رئیس امنیت در برنامه تسلیحات X که اکنون با نام ترانزیجن شناخته می‌شود، مجبور است با دو آینه از خود روبرو شود. لورا بهترین بخش‌های او، یعنی قلبش را می‌ستاید. در حالی که X-24، نسخه‌ای کلون شده از لوگان بدون هیچ‌گونه انسانی‌ترین ویژگی‌های او، خشن‌ترین بُعد او است، همان بُعدی که لوگان بیش از همه از آن می‌ترسد.

فیلم یک پرتره پیچیده روان‌شناختی از محبوب‌ترین مرد ایکس ارائه می‌دهد و او را در یک دنیای وسترن دیستوپیایی قرار می‌دهد که ممکن است به زرق و برق کمیک‌ها یا حتی منبع اصلی خود متعهد نباشد. اما به عنوان یک مطالعه شخصیت کار می‌کند و از پایان دادن به داستان با یک نت تلخ ترسی ندارد. نتیجه یک فیلم است که نه تنها یک فیلم کمیک‌بوکی عالی است، بلکه به طور کلی یک فیلم بسیار عالی است.

پست های مرتبط

اولین واکنش‌ها به فیلم «Gladiator II»

دنباله‌ی فیلم «Gladiator» با بازی دنزل واشنگتن، پل مسکال و پدرو پاسکال…

۲۸ مهر ۱۴۰۳

پیوستن لی پیس به فیلم جدید ادگار رایت

لی پیس به جمع گلن پاول به‌عنوان شخصیت منفی در فیلم «مرد…

۲۸ مهر ۱۴۰۳

بررسی فیلم Brothers: جاش برولین و پیتر دینکلیج، دوقلوهای ناهمسان

گلن کلوز، برندان فریزر و ام امت والش نیز در دومین فیلم…

۲۷ مهر ۱۴۰۳

دیدگاهتان را بنویسید